برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

۳۰ مطلب با موضوع «مقاله» ثبت شده است

همه آدمها حرفهای تلگرافی دارند و من گویا خیلی بیشتر از همه آدمهای دیگر .
گاهی اوقات میگویم واقعا این همه حرف زدن و منتشر کردنشان لازم است.
قبلتر که در اینستاگرام بودم،استوری میکردم واز حجم علاقه ام به حرفهای تلگرافی ام دانه به دانه ی آنها را هایلایت هم میکردم.
بعدتر دیگر اینستاگرام نبود.
اما حرفهای تلگرافی بود .
رو آوردم به استاتوس واتس اپ.
کسی نبود.شماره ام دست 10 دوازده نفری بیشتر نبود و نیست.
حرف داشتم و باید گفته میشد.
گوشه ای از ذهنم احساس معذب بودن هم داشتم.
با این جمله خودم را تسکین دادم :" خنجری روی گلوی کسی نگذاشته ام که باید استاتوسم را باز کنی و بخوانی.
اگر دلش نمیخواهد میتواند خیلی راحت بازش نکند و نخواند.دیگر از این ساده تر ؟"
بعدتر با خودم کلنجار میرفتم ولش کن دیگر ننویس.
به کسی چه در ذهنت چه میگذرد؟
آری به کسی ربطی نداشت.
اما حرفهای تلگرافی باید جایی ثبت میشد.
و دم دستی ترین جا همان استاتوس واتس اپ بود برایم.
اما من همچنان حرفهای تلگرافی ام را آنجا و هرجایی که دلم بخواهد و سهم من از این دنیای مجازی باشد منتشر خواهم کرد.
بدون ترس از مزاحمت برای کسی و هدر دادن وقت گرانبهایش؟!
چرا که من کسی را زور نکرده ام دنبال کننده چرندیات ذهنی ام باشد.
راستش همه حرفهای تلگرافی را نمیشود گفت .گاهی ترس مانع منتشر کردن خیلی از حرفها میشود.
مصداق ضرب المثل :هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد .
  • ۱ نظر
  • ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۱
  • خانم مسلمون
شروعش از خاطره نویسی بود .کلاس چهارم ابتدایی یا شاید هم قبلتر. اولین دفتر خاطراتم یه سر رسید بود برای شرکت گلسار به رنگ سورمه ای که توش رو پر کرده بودم از خاطره های رنگی رنگی و داستانهای بچگونه ای که با ذهن اون روزهام نوشته بودم. همه صفحاتش پر بود. جز اون سر رسید که نمیدونم چه اتفاقی براش افتاد و هرچی گشتم پیدا نشد بقیه دفترها رو صحیح و سالم نگه داشتم. اما اون یک سال تجربه اولینم از دستم در رفت … بعد وبلاگ اومد و وبلاگ نویسی رو شروع کردم و می نوشتم و می نوشتم و کلی دوست پیدا کردم. بعد فیس بوک. بعد اینستاگرام.
و تقریبا با شروع هر صفحه مجازی جدیدی من جزو اولین ورودی ها محسوب میشدم؛واسه همین رقیب کم داشتم وهمین با روحیه من سازگار بود.میشدم رئیس و همه رو اداره میکردم .اما همه کیا بودند؟
یک سری آدم که با یه فیلتر سنگین تایید میشدن تا نوشته هام رو بخونن.
از همه چی میگفتم ؟!
ترسی نبود همه خودی بودن.
راجع به دل پرم از اینستاگرام بگم ؟!
اینستاگرام مدلش نوشتنهای طولانی نبود.عکس مهم بود و یه یکی دو خط نوشتن. اما من عکس هام باید عکسهایی می بود که خودم میگرفتم با کلی دقت و ظرافت و هم متنهام باید روش حسابی کار میشد و اکثرا طولانی بودو مجبور میشدم کامنت هم پر کنم… می نوشتم و می نوشتم و می نوشتم و لذت می بردم… بهم میگفتم چقدر طولانی مینویسی حوصلمون سر رفت. از اینستاگرام زده شده بودم. انگار جای من نبود.چند وقتی بود که حالم رو حسابی بد میکرد.
اما خداحافظی من ازش چهارشنبه سوری بود.شب چهارشنبه سوری سال 98.
وقتی که تو کرونا کوچه پر بود از جشن و پای کوبی و من و پسرکم باید تو قرنطینه اون شب رو بین صدای جشن مردم و نارنجک و خمپاره و هزار کوفت و زهر مار دیگه تنهایی صبح میکردیم.
وقتی که زنگ زدم به آتش نشانی و با گریه بهشون گفتم بیاید یه کاری بکنید.
وقتی گفتند که از ما کاری بر نمیاد و شماره کلانتری رو دادند و من با هق هق زیاااااد ازشون خواهش کردم بیان و کوچه ما رو ساکت کنن و من گریه میکردم و پسرکم از گریه من گریه.
نمیتونستم خودم رو آروم کنم.
میترسیدم.
اولین شبی بود که باید تنهایی صبح میکردم، با صدای نارنجک و جشن و خنده مردم که از کوچه بلند شده بود.
و معنی قرنطینه رو نمیدونستند و علی وهمکارانش برای اونهایی که معنی قرنطینه رو نمیدونستن باید بدون تجهیزاتی که در اختیارشون نبود؛جونشون رو کف دستهاشون میذاشتن.
اومدم و یه استوری گذاشتم :لعنت به همه کسایی که امشب صدای نارنجکشون تن من و پسرم رو بلرزونه...
تو اون شرایط یه لعنت گفتن ساده ترین حقم بود بنظرم.
اما یه نفر که هنوز ازش دلخورم بد بهم جواب داد و همون شد ،رفتنم از اینستاگرامی که جز بدی و وقت تلف کردن چیزی عاید کسی نمیکنه. مسیرم رو با زدن یه وبلاگ عوض کردم ...
تصمیم داشتم نویسندگی رو حرفه ای شروع کنم. اما یهو ترسیدم… دیدم ای داد ای بیداد انگاری همه دنیا دلشون میخواد نویسنده بشن؟!
پس جای من کجاست ؟
من اصلا جایی دارم یا میتونم داشته باشم ؟ یه چیز من رو نجات داد که از نویسندگی پا پس نکشم و تلاشم رو هر روز از روز قبل بیشتر کنم ؟! “همه داستانها یکبار از قبل گفته شدند.ماجرا ها همه یکیه فقط طرز بیانشون فرق میکنه و اینجوری میشه که یه داستان تکراری هزاران بار گفته میشه و باز هم خواننده داره.” فهمیدم من هم میتونم جایی بین نویسنده های مهم دنیا داشته باشم اگه تلاشم تلاش باشه.فقط کافیه طرز بیان خودم رو پیدا کنم …
طرز بیانمم همینیه که الان اینجاست.گاهی هم پیچیده میشه ؟!جوری که خودمم چندباری باید بخونم تا بفهمم چی گفتم :))
  • ۰ نظر
  • ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۷
  • خانم مسلمون

 

 

"مثل درخت باش که در تهاجم پاییز و زمستان هر چه را از دست دهد اما همچنان روح زندگی را بری خویش نگه میدارد."

 

با همه کاستی و نواقص این سالها خوش حالم که بالاخره دارم اونجوری که دلم میخواد از لحظه هام استفاده میکنم،تاجاییکه کسی بهم احساس حسادت کرد.

اینهمه سال من به بقیه حسودیم شد که چرا اونها میتونن و من نه؛ حالا دیگه کم کم انگاری من هم دارم میتونم و خوشحالم از این بابت.

مکث من طولانی مدت بود.شاید ده سال من داشتم درجا میزدم که چرا انقدر لحظه هام داره مزخرف میگذره.

اما حالا در جا زدن تو زندگی برام تمام شد.

احتمالا تا الان روی موج چهارم الیوت بودم و از اونجایی که موج سوم همچین صعودی نبوده.با ورود به موج پنجم چه حسرتهایی به دل نمیمونه،که آقا کاش ما هم همراهش می شدیم.wink

من ریشه درختم رو دارم تقویت میکنم تا روز به روز جوانه های سرزنده تر و شادابتری بزنه.

درخت سپیده ؛ روزی نه آنقدر که دور از انتظار باشه و نه آنقدر نزدیک همون قدری ازش انتظار دارم که یه نهال مرغوب ،تبدیل به درخت  میشه و به بار میشینه ؛با میوه های خوشرنگ و لعاب به بار خواهد نشست.و من هنوز ابتدای درخت شدنم هستم.

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۶:۱۶
  • خانم مسلمون

 

یک خانواده خوشحال چیزی جز یک بهشت زودرس نیست "برنارد شاو"

 

امروز در کتاب 99 راه برای شفای کودک درون خواندم :

" از ته دل بخندید؛ خنده شفای دردها و غذای روح است.

خنده به کودک درونتان اجازه میدهد تا ظاهر شود. "

معنای کودک درون را حال که فرزند خردسالی دارم بیشتر از بیش درک میکنم.

کودک من هم بازی میخواهد؛

توجه میخواهد؛

آغوش گرم میخواهد.

کودک درون اگر باشد؛اگر دوست داشته شود دنیا بی شک زیباتر میشود.

مگر نه این است که کودکان زیبایی این دنیا هستند.

حال فکر کن پیر و جوان همه کودک شویم همراه کودکانمان؛

با همان احساسات ناب کودکانه.

چه شود این زمین زیبای ما؟!

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۰۷
  • خانم مسلمون
وقتی با تو سخن می گویم ، دشواری هایم آسانی می گیرد و شادی هایم فزونی.
راه گریزی می یابم بر مشکلاتم و توانی می یابم در تحمل باید ها و ناگزیری ها.
با تکیه بر درک و شناخت کامل تو از خویشتن است که بر نیازهای زندگی خود آگاهی می یابم.
شکرت خدا که هرگاه بخواهم به تو روی می آورم.
خدایا می خواهم با تو سخن بگویم.
(گفت و گوی یک زن با خدا -مارجوری هلمز)
***
گوش میدهی ؟
دستانم را در دستانت بگیر؛ نه !!! نه من اینگونه راضی نیستم؛
مرا در آغوشت گرم نگه دارم تا امن ترین لحظه های زندگی را نثار این جهان کنم.
میخواهم بهترین تو باشم و نگهدار خوبی باشم از نعمت زندگی.
یاریم کن .
با من باش.
هر لحظه و هر جا مرا سفت در آغوشت بگیر تا رو سفید بنده ات باشم در این دنیای فانی.
دوستت دارم ای خدایی که بامنی.
  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۲۴
  • خانم مسلمون

توصیه نویسنده ایتالیایی ، روبرتو فروچی به دانشجویانش :

از دانشجویانم در کارگاه نوشتن خواسته ام که نوشتن یادداشت های روزانه را شروع کنند.

 همه باید این کار را بکنند ، ما مسلما دوره فاجعه بار و در عین حال تاریخی را می گذرانیم .

از امروز تا فردا ، زندگی روزانه مان به چیزی منحصر به فرد تبدیل می شود ، عجیب و غیر قابل فهم.

زندگی مان دگرگون شده ، بازگویش کنید.

به آنان سفارش کردم که اول برای خودتان بنویسید ، اما بعد برای هر کسی که در سال های آینده نوشته هایتان را خواهد خواند و نیاز خواهد داشت تا روزهای خیلی دور ویروس کرونا را بفهمد.

***

 

این روزها خاطره میشه و میگذره ؛ خاطره ها رو خوش یا تلخ ثبت کنیم تا برامون بمونه به یادگار .

خاطره های تلخ بهمون یادآوری میکنه که چه استوار بودیم و گذروندیم اون روزهای سخت رو .

و خاطرات خوشی که جون تازه میده به زندگیمون.

قدر دان همه لحظه های زندگیمون باشیم.

 

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۰۹
  • خانم مسلمون

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

خداوندا ! بر محمد که امین وحی تو ، و  برترین بندگان توست ، درود فرست که پیشوای رحمت و قافله سالار خیر ونیکی و کلید برکت و خجستگی است.

همچنان که جان خویش را در انجام دادن فرمان تو به سختی و مشقت واداشت .

در این راه ، تن خود را آماج بلا و مصیبت گردانید و در فراخواندن مردم به آیین تو با تبار خویش در افتاد.

و وابسته ترین نزدیکان خود را به سبب انکارشان دور گردانید و دورترین مردم را به پاس اجابت دعوت توحید ، به خود نزدیک ساخت .

و به خاطر تو دورترین مردم را به دوستی و محبت برگزید و با نزدیک ترین آنان دشمنی ورزید.

 

***

 

"کار همه پیامبرها سخت بوده.اما فکر کن اگه آخری باشی ؟! و بعد تو حجت تمام بشه."

حضرت محمد (ص)  برگزیده خدا شد در میون افردای که شهره بودن به جاهلیت .

سخت بود ، حتی تصورش هم برای من سخته.

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۴۷
  • خانم مسلمون

 

حد و مرز یعنی چه ؟

 

هر آدمی درزندگی اش باید مسئولیت کارهایی که انجام میدهد را به عهده بگیرد و به قولی تقصیر را به گردن دیگری نیندازد.

خدا پرسید : آیا تو از درختی که فرمان داده بودم میوه ای نخوری ،خورده ای ؟

آدم پاسخ داد :زنی که کنار من گذاشته بودی ، به من میوه آن درخت را داد و من هم آن را خوردم.

خدا از حوا پرسید : این چه کاری بود که کردی ؟

حوا جواب داد : مار مرا گول زد و من آن میوه را خوردم.

و به این ترتیب تا الی آخر کسی مسئولیت کار اشتباه خود را گردن نمیگیرد.

اگر بتوانیم ببینیم که مشکل،مشکل ماست و ما مسئول آن هستیم آن وقت آماده تغییر خواهیم بود و برای نخستین بار صاحب اختیار می شویم.

باید فعالانه در جهت حل مشکلاتی که در روابط خود داریم ،قدم برداریم؛حتی اگر آن مشکل تقصیر ما نباشد.

خدا کل هستی را با هدف آزادی خلق کرده است.

نیت اون این نبوده است که ما برده یکدیگر بشویم ؛بلکه قرار بر این بوده است که بتوانیم آزادانه همدیگر را دوست بداریم.خدا ما را چنان آفرید که در واکنش به زندگی ،ادمهای دیگر، خدا و خودمان دارای انتخاب و آزادی عمل باشیم.

خدا ما را آزاد آفرید؛ پس استوار بایستید و زیر بار اسارت نروید.

حد و مرز به ما کمک میکند تا بار دیگر آزادی از دست رفته خود را باز یابیم.

و عشق فقط در فضای آزادی وجود دارد.

و به این نکته توجه داشته باشیم که کسی نمی تواند برای فرد دیگری حد و مرز تعیین کند.تعیین حد و مرز فقط برای خود فرد است.

حد ومرزها فقط در چارچوب روابط ساخته و استوار می شوند.

وقتی در اولین گام ایجاد حد و مرز، رابطه را ترک میکنید ،یعنی اصلا نمی خواهید حد و مرزی داشته باشید.

ترک رابطه نشانه مقاومت در برابر به وجود آوردن حدومرز در ارتباط با شخص مقابل است.حد و مرزها فقط در روابط حقیقت پیدا میکنند.

مثالهایی برای تعیین حد و مرز برای خودمان جهت بهبود روابط زناشویی :

  • دوستت دارم ؛اما به تو اعتماد ندارم.تا وقتی این مشکل کاملا حل نشود،نمی توانم به تو خیلی نزدیک شوم
  • هر وقت توانستی مهربان شوی،می توانیم دوباره به هم نزدیک شویم.
  • هر وقت نشان دادی که درباره حل این مشکل جدی هستی،آن وقت احساس امنیت می کنم و می توانم دوباره با تو صمیمی شوم.
  • تا زمانی که وقتی احساسهای عمیقم را با تو در میان می گذارم مرا سرزنش کنی،نمی توانم با تو صمیمی شوم.

تعیین حد و مرز کوبیدن درو دیوار و با صدای بلند فریاد زدن و فرضا گفتن این جمله نیست که : تو حق نداری با من بد صحبت کنی.

حد و مرز تعیین کردن یعنی در آرامش خواسته خود را بیان کردن و به آن عمل کردن : تا زمانی که با من بد صحبت می کنی من نمیتونم به حرفهایت گوش بدهم.

در نهایت خویشتن داری برای عشق مفید است ، اما خودخواهی برای عشق مضر.با تسلط بر خود مهربان تر و آگاهانه تر دوست خواهیم داشت .و به صمیمیت دلخواه بین خود و همسرتان خواهیم رسید.

تعیین حد و مرز باید در راستای بوجود آمدن عشق باشد نه از دست دادن آن.

 مراقب قلبت باش که منبع زندگی است.

 

ادامه دارد ...

  • ۰ نظر
  • ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
  • خانم مسلمون

بعضی از کتابها رو باید بعد از سالها نشست و دوباره خوند.اصلا به محض تموم شدنشون باید برگشت و از اول شروع به خوندنشون کرد.

چون راهنمای زندگی اند.راهنمای زندگی هم انقدر باید تکرار بشه تا ملکه ذهنمون بشه.

یکی از اون کتابها "زندگی مشترک و حد ومرزهایش" نوشته هنری کلاود و جان تاون سند است با موضوع "عشق".

چه جوری میشه با تعیین حد و مرز در زندگی مشترک عشق رو در لحظه هامون بیشتر جاری کنیم.

اسمش عجیب غریبه نه ؟

آخه مگه میشه حد و مرز بذاریم و عشق بیشتر بشه ؟!

خب حالا شاید شد.به یک بار خوندنش که می ارزه.

شاید مثه من خواستید برای بار دوم بخونیدش اونم بعد 4 سال.

کتاب 329 صفحه است که و از چهار بخش تشکیل شده .

بخش یک " شناخت حد و مرز "،بخش دو "ایجاد حد و مرز در زندگی مشترک"، بخش سوم "حل اختلاف در زندگی مشترک" و بخش آخر "درک نادرست از مفهوم حد و مرز در زندگی مشترک".

سعی میکنم هر هفته یک بخش رو بطور خلاصه در وبلاگم بازنویسی کنم؛اونم تو روز سه شنبه .روزی که برای من روز همسر نام گذاری شده.

( روزهای سه شنبه برای من دو ماهه که اسم " همسر " رو به خودش گرفته و او بدون اطلاع از این موضوع ، امروز پیش قدم شد و بعد از 18 ساعت کار؛ وقتی صبح به خونه اومد گفت ناهار با من .

من تو خونه بودم.تو خونه ی گرم و نرم و اون سرکار تو یه محیطی که ... .

من دیشب خوابیدم و اون مشغول انجام آزمایش بود.

و من بهترین خانواده ای که میشد به نامم زده بشه رو با آمدنش به زندگیم تجربه کردم.

من عضو یه خانواده سه نفره جذاب و پر آرامش هستم.

همه میتونیم این مدل خانواده رو داشته باشیم.تنها کاری که باید برای داشتنش انجام بدیم شناخت خودمون و نیازهای خودمونه.

همین به همین راحتی .

همینقدر خودخواهانه طور میشه بهترین خانواده رو داشت).

 

مقدمه کتاب " زندگی مشترک و حد و مرزهایش":

" ازدواج یکی از بزرگترین هدایای الهی به بشر است . ازدواج فرصتی است برای دو نفر که همچون یک جان در دو بدن کنار هم زندگی کنند.

اگر دو نفر آزاد باشند که اختلاف نظر داشته باشند،آزادند که دوست بدارند.

بدون این آزادی ، آنها با ترس زندگی می کنند و عشق در میان آن دو میمیرد.

مهم ترین و اصلی ترین موضوع ازدواج ؛ عشق است.

عشق ذات خدا و جوهر زندگی مشترک است.

عشق کامل بر ترس غلبه میکند.

امروز روز بنای حد و مرزتان در زندگی مشترک است.

تا وقتی از شنیدن کلمه نه ناراحت می شوید،کودک باقی خواهید ماند.

صاحب اختیار زندگی خود شوید تا بتوانید همسرتان را دوست بدارید و حمایت کنید، بی آنکه بخواهید با ناتوان فرض کردن همسرتان منجی او شوید یا با بیش از حد ،توانا فرض کردنش، خود را تحت سلطه ی او قرار دهید.

به زندگی مشترک و حد و مرزهایش خوش آمدید".

ادامه دارد...

 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۲۷
  • خانم مسلمون

ای کریم و ای رحیم سرمدی     در گذار از بدسگالان این بدی

ای عظیم از ما گناهان عظیم     تو توانی عفو کردن در حریم

"مثنوی"

 

سال آخر مدرسه بودم.

یه روز گرم تیر ماه وقتی مادرم برای گرفتن کارنامه پایان تحصیلی به مدرسه رفته بود با این صحیفه سجادیه یادگاری از مدرسه برگشت.

همیشه کنجکاو این بودم که دیگران چگونه دعا میکنند.تا حالا راز و نیاز کردن کسی را با خدا نشنیده بودم.

این کتاب برای کنجکاوی من بهترین جواب بود.

برای این روزهای سخت که همه مردمان سیاره زمین درگیر ویروسی اند که بلای جانشان شده است؛  دعای امام سجاد به هنگام روی دادن حادثه ای مهم را باز میکنم و به سبک او از صاحب لطف و برکت خیر می خواهم اینبار نه فقط برای مردمان سرزمینم بلکه برای تمامی انسان ها و حیوانات این کره ی خاکی  .

دربخشی از این دعا می خوانیم :

"ای پروردگار من ! حادثه ای گران بار و طاقت فرسا بر دوشم نشسته است که سنگینی آن،مرا در هم شکسته،و بلایی بر من روی آورده که تاب تحمل را از من ربوده است.خدایا ! ان بار سنگین طاقت سوز را تو به قدرت خویش بر دوشم نهادی و به فرمان خود ، به سوی من روانش ساختی.بنابراین آنچه را که تو بر من نهادی ، بردارنده ای و آنچه را که تو بر من روانش ساختی ، برگرداننده ای نیست.خدایا! هر دری را که به رویم فروبندی،گشاینده ای نیست و اگر بگشایی هیچ کس را یارای بستن آن نیست. و بر آنچه که تو مشکل ساختی ، آسان کننده ای و آن کس را که خوار کردی یاری دهنده ای نیست.

ای پروردگار من به فضل و احسانت در گشایش را به رویم بگشای و به قوت خود یورش سلطان غم را بشکن و بنیاد اندوه را برانداز و با نگاه محبت ونیکی خویش،در شکوایم نظر کن.و بدانچه از تو تقاضا کردم،کام جانم را شیرین ساز و از جانب خویش ،رحمت و فراخی بی رنج و زحمت ارزانی بدار،و از سوی خود راه رهایی از این سختی ها را به رویم بگشا.

و مرا به سبب چیرگی غم و اندوه،از رعایت تکالیف بندگی و انجام دادن واجب ها و به کار بستن مستحب های خود،باز مدار؛چرا که ای پروردگار من ! از آنچه بر من وارد گشته،در تنگنا و به آنچه بر سرم آمده است ، غمگین و اندوهناکم و تو به برطرف کردن آنچه بدان گرفتارم و به پس راندن آنچه با آن دست به گریبانم ، توانایی.پس آن گرفتاری را از من بران، اگرچه سزاوار آن نیستم، ای دارنده عرش عظیم!"

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۱۱
  • خانم مسلمون
برای زندگی می‌نویسم