چند شب پیش از علی خواستم کتاب زیارت عاشورا رو برام بیاره تا بذارم تو سجاده ام تا بعد از نماز عشا هرشب بخونم.
شب اول حالم خوب بود .
شب دوم حالم خوب بود.
شب سوم حالم خوب بود.
شب چهارم اما...
- ۱ نظر
- ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۳۶
چند شب پیش از علی خواستم کتاب زیارت عاشورا رو برام بیاره تا بذارم تو سجاده ام تا بعد از نماز عشا هرشب بخونم.
شب اول حالم خوب بود .
شب دوم حالم خوب بود.
شب سوم حالم خوب بود.
شب چهارم اما...
اینکه در بدو یه اتفاق خاص و خوب وفوق العاده که با هیچ چیزی قابل توصیف نیست،افکار منفی بهت هجوم بیاره،طبیعیه.
البته در شرایط زندگیه من طبیعیه...
شاید برمیگرده به
فکر میکردم تو دختر خواهی شد...
حتی برات یه لباس نوزادی دخترونه هم خریده بودم...
یک سال تمام دنیا رو برای انتخاب بهترین اسم دختر زندگیمون گشتم و چیزی پیدا نکردم که تمام وکمال به دلم بنشینه.
برگه سونوگرافی دستم بود.