روزهای بیقراری
پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۵ ق.ظ
✍🏻دیشب چندین و چندبار با بغض بیدار شدم. بچهها رو تو خوابِ ناز دیدم و گریون شدم.
مگه من آرامش بچههامو نمیخواستم. چرا خنده و شادی و بازیهاشون، چرا آروم خوابیدنشون گریونم کرده پس؟
بهش گفتم: «کاش این روزها و بغضها و گریههامون یادمون نره» و بهم اطمینان داد که فراموشمون نمیشه.
اون طفلهای معصوم، پر کشیدن تا چشمهای دل باز شه و همچناااان یک عده صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعونند.
دیگی دلی برای صاف شدن با اون یک عده نمونده.
💚🌱من برای ظهور آمادهم🥺
خودمو بچههام، هرسه فدای تو🥺
امامم کجایی؟😭
قول میدم عقب نرم.😢
قول میدم انسان بمونم.😢
قولت میدم بخدا من.😭
سپیده سرش میره اما قولش نمیره.😢
نشناختیش هنوز؟ 💔
بیا که حالم بده ❤️🩹
دارم دیوونه میشم از ندیدنت😭💔
🌱💚
#منمسلمانم
انشاءالله روز موعود پای عهد و پیمانمون بمونیم...🤲