درخت
"مثل درخت باش که در تهاجم پاییز و زمستان هر چه را از دست دهد اما همچنان روح زندگی را بری خویش نگه میدارد."
با همه کاستی و نواقص این سالها خوش حالم که بالاخره دارم اونجوری که دلم میخواد از لحظه هام استفاده میکنم،تاجاییکه کسی بهم احساس حسادت کرد.
اینهمه سال من به بقیه حسودیم شد که چرا اونها میتونن و من نه؛ حالا دیگه کم کم انگاری من هم دارم میتونم و خوشحالم از این بابت.
مکث من طولانی مدت بود.شاید ده سال من داشتم درجا میزدم که چرا انقدر لحظه هام داره مزخرف میگذره.
اما حالا در جا زدن تو زندگی برام تمام شد.
احتمالا تا الان روی موج چهارم الیوت بودم و از اونجایی که موج سوم همچین صعودی نبوده.با ورود به موج پنجم چه حسرتهایی به دل نمیمونه،که آقا کاش ما هم همراهش می شدیم.
من ریشه درختم رو دارم تقویت میکنم تا روز به روز جوانه های سرزنده تر و شادابتری بزنه.
درخت سپیده ؛ روزی نه آنقدر که دور از انتظار باشه و نه آنقدر نزدیک همون قدری ازش انتظار دارم که یه نهال مرغوب ،تبدیل به درخت میشه و به بار میشینه ؛با میوه های خوشرنگ و لعاب به بار خواهد نشست.و من هنوز ابتدای درخت شدنم هستم.