اکبرطبری رئیس کل قوه قضائیه؛ خدایی اعدام در ملاعام سزاوارش بود.🫠
علم قُضات ته کشیده گویا، یا شاید هم ... .🙃
احتمالِ قوی همون « شاید هم سه نقطه» صحیح باشه.
_____________
خوشحالم که دینمو با اینا سبک سنگین نمی‌کنم.😌
دینِ من،دینِ محمد(ص). با اینایی که اینا هستن خیلی توفیر داره.
نگم تو این یه ساعته چقددددررر فکرای ضد و نقیض از ذهنم گذشت که عجیب به همشونم می‌خواستم پایبند بمونم.🫠
آخرش تصمیم گرفتم نترسم و برم تو دلش، ببینیم چی پیش میاد.
فعلا و در وهله اول آروم‌آروم باید برای خودم یار بکشم و بعد کم‌کم برم وهله‌های بعدی.🤷🏻♀😄
شعار تو دلیم: اوضاع پیچیده رو قمردرعقرب‌تر نکن.
میگم: کی اینکارو کرده؟
میگه: دادا.
اخم میکنم و سوالمو تکرار میکنم.
میخنده و میگه: دادا.
تا می‌خوام از دروغش کفری بشم، صدای خنده‌ش می‌پیچه تو خونه. اما تو ذهنم با خودم کلنجار میرم و میگم:« این دو سالشه و دروغ میگه، وای به حال بعدا».
داداشش که میاد جلوی چشم،نمیپرسم«کی اینکارو کرده»، بلکه میگم: «چرا اینکارو کردی؟»
منتظرم ازش بشنوم: «کارِ رساست»؛ اما میگه:«می‌خواستم خوشگلش کنم».
قضاوت نادرست🤪
دلیلی برای ناراحتی نمی‌بینم.
در هرصورت من دو تا پسر راستگو دارم که قرار نیست غصه چه‌کنم چه‌کنم دروغ‌های آیندشون رو بخورم و برای خراب‌کاری‌هاشون هم دلیل موجه‌ای دارند.🥰
پارسال براش طبل خریدیم.
اسم امام حسین رو یاد گرفت و خیمه‌سوزان رو دید.
اگه چیزای بیشتری فهمیده باشه از هوش خودش بوده که از فیلترهای من رد شده و خدارو هزار بار شکر بابت این موضوع.
دیروز معنی شهید رو فهمید و اینروزا قراره بدونه معنی مگنت روی درِ یخچال چیه؟!
و این کاربرگ رو باهم کار کنیم و کنار هم بیشتر یاد بگیریم.
لینک دانلود کاربرگ : اینجا 🌷
جیشه دیگه، آن‌تایمه؛ مثه من نیست که. ایشون سر ساعت خالی میشن.😎
واسه همین پنج ثانیه دیر بیدار شدن، نیم‌ساعت ملحفه و لباس عوض کردن رو در پی داره.
چرا نیم‌ساعت؟!
چون طفلک خوابه. باید بیدارش کنم، نازش کنم، نوازشش کنم که جوووونِ ننه‌ت مرحمتی کن بذار این لباسا رو بی‌گریه‌و‌زاری درآرم واست.😵💫 واسه خاطر خودت که تو بوی جیش نخوابی.😒
و روز آغاز می‌شود 😌
و برای زندگی‌ای می‌نویسم که جیشی شدن هم جزئی از آن است.😒😬
ساعت ۷غروب بود که به مرز No battery رسیدم و تلوتلو خوران اینور اونور میشدم.🥱
اما حالا که حدود یک ساعت از وقت خوابِ روتینم گذشته😁 متاسفانه باتری من ناخوداگاه و سرخود فول شارژ شد.🫤
همه‌چی از خریتم نشات گرفته 🫥خریت امروز ظهر خودِ خودِ خودم؛ که طفلک رو یه ساعت خوابوندم و این دیرخوابیدن، تقاص اون یک ساعت اهمال کاریمه که سبب شد سنجا‌ق‌سینه دوساعت بیشتر از معمول بیدار بمونه😑 و زمان خوابم بگذره.😠🥴
بحول قوه الهی هر دو یکربعی میشه خوابیدند
اگر همین الآن نخوابم، احتمالا فردا به ... می‌افتم.🫣😬
و خب مساله اینه من خوابم نمیاد و احتمالا فردا به جای‌خالی خوردن خواهم افتاد.😬😑
تلگرامو باز کردم که بنویسم:
«... و قطعا بد است چیزی که فروختند به بهای آن خودشان را، اگر می‌دانستند»
*بخشی از آیه ۱۰۲سوره بقره
حالا اینکه چی خوبه و چی بده، اونها خودشون رو به چی فروختند، بماند؛ فقط خواستم بعدش بگم:« بُغض بُغضی بودم، اشکم لبِ مشکم بود که این آیه اومد جلو چشمام. مگه معنیش غیر اینه که اینجا خدا قشنگگگگگ بامن حرف زده، با سپیده‌ی حالِ حاضر؟! مگه حرف زدن خدا با بنده‌اش چیزی غیر اینه که الآن من تجربه‌ش کردم؟؟؟»
حرفهامو هنوز ننوشته بودم که یه پیام از دوست جدیدی برام تو تلگرام باز شد. با خوندنِ پیامش، اون بُغض فروخورده‌ی بالا اشک شد و بارید. از دل‌گرمی بارید. بارید و حسِ تنهایی رو شست و با خودش برد.
هرزگاهی از این پیام‌ها برام میاد. من همه رو می‌نویسم پای نشونه‌های خدا.🩵🌷
#خدابامنه💙 با همین قلب مهربونِ آبیش🥹 حتی اگه تمام کاسه‌کوزه‌های دنیا رو سرم بشکنه.🫠
مثلا از اون ساعت‌هاست که دلم یه چنین کنجی رو می‌خواد تا ببارم مثه ابرِ بهار تنهااااای تنهااااا.
بی‌شک قشنگ‌ترین سفرِ فرنگی که میشه نصیبم بشه، اونجاست پیش تو. کِی بیام پیشت؟
الم ﴿۱﴾
این یک راز است، نمیدانم حکمت آمدنش در قرآن چیست؟ شاید خدا و پیغمبرش میخواستن دلمان را آب کنند که:« ما آنقدر باهم ایاغیم که رازهایمان را به یکدیگر میگوییم. شما فعلا ندانید. اگر خوب بودید به شما هم میگوییم.»
لینک دعوت از شما برای خواندن ادامه مطلب: اینجا 🌷
