سال که نو شد، تصمیم گرفتم هر پنجشنبه دعای کمیل رو بخونم.
امشب یه دلم میگفت بخون، یه دلم میگفت:«حوصله ندارم، تورو خدا ولم کن»
از اونور هم خودمو راضی کردم و گفتم:« چه کاریه؟! دعا رو که همیشه تو حال خوب نمیخونن؟! حالا یه روز در اوج بیحالی و بیاعصابی بخون.»
همونجور که میخوندم و تو ذهنم میگفتم :«حالم بده،حالم بده» رسیدم به این جمله:
«خدایا پس عذرم را بپذیر
و به بدحالیام رحم کن
و رهایم ساز از بند محکم گناه»
دعای کمیلجان، از کجا حال منو خوند؟🥹
اتفاقهایی که امروز از سر گذروندم رو نوشتم؛ اما نوشتن حالمو خوب نکرد. نیاز دارم یکی باهام همراه بشه و چندنفری رو به فحش بکشیم تا سبک شم.🙈 کی پایه اس؟ دستا بالا😉
- ۲۲ تیر ۰۲ ، ۲۱:۴۳