برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

سکوت شیرین

شنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۰، ۰۴:۳۳ ب.ظ

چند روزی میشود که این متن را نوشته ام و البته چندین بار هم ویرایش شد.

امروز صبح با خودم گفتم که این حرفهایی که گفته ام  فعلا نیازی به انتشار ندارد و شاید هم اصلا،پس چه بهتر که بی خیالش شوم و هر حرفی را بازگو نکنم.

لحظه ای که خواستم فایل ورد جدیدی برای نوشتن باز کنم،  فلش موس به طور ناخوداگاه به سمت این فایل رفت.

شاید باید نگاهی دیگری به آن بیندازم و زیر و رویش را هم بزنم و چیز درست درمانی از تویش در بیاورم که با منتشر کردنش ،پشیمانی سراغم نیاید.

و آن متن البته ویرایشیده اش :

چندی قبل طنزی را خواندم که نوشته بود:" زنان ایرانی در زمان رضا شاه برای کشف حجاب جنگیدن و حالا با ماموران گشت ارشاد برای حجاب می جنگند."

همیشه همین بوده است.

اگر زور بگویی،اگر عقیده ات را تحمیل کنی حتی اگر این بین کسی موافق هم باشد؛ به عنوان مخالف قیام میکند.

من در یک جامعه اسلامی(هرچند اسما اسلامی)  به دنیا آمده ام و از قضا در همین جامعه بزرگ شده ام و روزگار میگذرانم.

عجیب است که بگویم در این جامعه اسلامی که گشت ارشاد به دنبال دختران بی حجاب می گردد تا آن ها را کت بسته به پایگاه برساند( که عاری از این تجربه نیستم) و تعهد بگیرد با حجابم معذبم.

در جامعه ای که اگر حین رانندگی ،روسری ات کمی این ور آنور شود باید بروی و تعهد بدهی و حتی اگر روسری ات این ور آنور هم نشود باز هم باید بروی تعهد بدهی .(که عاری از این تجربه هم نیستم) احساس غریب افتادن را دارم.

شاید غربتی که میگویم ناشی از آن باشد که در اطرافم هم عقیده ی هم سنی ندارم که با او همراه باشم.

وگرنه دوستان زیادی در اطرافم هستند که اعتقادات من ،اعتقادات آنها نیست و دغدغه هایمان متفاوت است.او چیزی میخواهد و من چیز دیگری .اما باهم و درکنار هم هستیم.

مسئله ای که شاید برای خودم حل شده باشد اما گاهی موضوعاتی راجع به این مسئله ذهنم را درگیر میکند که نمیدانم چه واکنشی نشان دهم.

سکوت یا حمایت.

تا کنون سکوت کرده ام ؛ سکوت در مقابل چیزی که میدانم درست است،یا بهتر است بگویم اعتقادم میگوید درست است .

سکوت غمی داشت که مرا به فکر وا میداشت ؛ و نتیجه این تفکر نزدیکی به خالق بود.

اما حمایت خشمی همراه می آورد که برای هیچ یک از طرفین خوشایند نبود،جدا از این آنقدر پر و با اطلاع نیستم که خودم را در نقش حامی ببینم.

برای همین ترجیحم به سکوت است.

سکوت میکنم و آن برایم شیرین تر است.

هدف من از زیست چیز دیگریست.

رسالت من چیز دیگریست.

من انسان جنگیدن نیستم.

من هستم تا بخشی از آرامش نداشته این جهان باشم و بس.

غمی که این مدت درگیرش بودم مرا بیشتر از قبل پایبند عقایدم کرد ، صد البته عقیده ای که مخل آسایش هیچ بشری نیست.

و این هم از این .

تو ببخش بر من اگر خوب بیان نشد.

نظرات (۲)

این بگیر و ببندها صرفا واسه اینه که فراموش کنیم توی چه گندابی داریم زندگی میکنیم

  • سارا اعتمادزاده
  • یادم میاد یه بار جایی رفته بودم که به حجاب گیر میدادن. چون که اونجا یه مکان اختصاصی مربوط به ارگانی خاص بود و ما برای بازی کردن اونجا رفته بودیم. از ابتدا تا انتهای اون فضا رو افرادی برای ارشاد افراد گذاشته بودن. اون زمان بچه بودم و فکر می‌کردم طبق اجباری که می‌کنن باید واقعا هرچی می‌گن رو رعایت کنم. اما حالا می‌فهمم برخورد اون مردی که به حجاب همسرش گیر دادن و گفت «زن خودمه، دلش می‌خواد اینطوری بپوشه.» خیلی قاطعانه و درست بود. چون به نظر من تحمیل نظر بدترین کار برای ترویج یه فرهنگیه. در نهایت هرکس باید خودش باشه و این تا جایی که به کسی آسیب نرسونه درسته.

     

    پاسخ:
    سارا جان من با اینکه 6 سال هست حجاب رو عمیقا انتخاب کردم و پایبندش هستم و اثرات خوبش رو در زندگی ام دیدم اما با تمام وجودم مخالف حجاب اجباری ام.

    اجبار هیچ وقت راه به جای درستی نبرده است در هیچ زمینه ای.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    برای زندگی می‌نویسم