برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسلام» ثبت شده است

✍🏻 رو به پسرها دانسته‌هامون رو تکرار میکنیم. تاکید میکنم که حیوانات آزادن و نباید اذیتشون کنیم. میگم که حتی اگه توی مدرسه چیزی شنیدی نباید سریع قبولش کنی. حتی اگه خاله هم چیزی گفت نباید قبول کنی( مثال خاله از این بابت بود که هرکسی یعنی همه آدمها؛دور و نزدیک نداره). برای اینکه یه حالی به دل خودم بدم میپرسم: « خب بگید ببینم اگه به چیزی شک داشتید درسته یا نه، باید چیکار کنید؟» همونجور که کوچیکه یکبند با زبون بی‌زبونی تکرار میکرد« گربه خونه‌ش تو خونه آدمها نیست» بزرگه جواب داد :« باید از مامان بپرسیم» گفتم :« خب این که هست، دیگه؟» با شک میگه:« از بابا؟» دیگه سختترش نمیکنم. تا بغض گیرکرده تو گلو، نریخته پایین، باید سریعتر حرفمو بزنم... ادامه مطلب : اینجا .

 

💥 دوستان عزیز! خوشحال میشم که نظرتون رو - مخالف و موافق - راجع به این پنج روایت، زیرپست مربوطه بخوانم.

  • ۲۴ آبان ۰۲ ، ۱۶:۵۳
  • خانم مسلمون

خواستم به یه توییت مضحک اشاره کنم و چند خطی راجع بهش بنویسم که گفتم توییت موییت رو  بی‌خیال. اگه بخوای بگی، طومار انسانهای یاوه‌گوه تو رو از اصل ماجرا دور میکنه، پس لُب مطلب رو تو این چند خط خلاصه میکنم بدون اشاره مستقیم به توییتهای مضحک انسان‌نماها:

گاهی وقتها با خودم میگم:«کاش اونی که مُرده، یه توکه پا بیاد به خوابمون و بگه اونجا چه خبره و چه خبر نیست؟!» بعد میگم:«ما اگه خودمونم بمیریم و با چشم ببینیم و با پوست لمس کنیم و باز زنده بشیم، قطعا فراموش میکنیم. نمونه‌ش همین قوم بنی اسرائیل که مردن و زنده و شدن و دیدن و بازهم چشمِ دلشون بینا نشد.»

میگم چطوره یکبار، درحد چند دقیقه، دل بِبُریم از همه خبرها و شنیده‌ها، دستمون رو محکم بگیریم رو گوشهامون و پلکهامون رو به هم فشار بدیم، بدون اینکه پیامبر و شیطان و خدا و دوستی و دشمنی راه بدیم به درونمون، فقط فکر کنیم که چرا هستیم؟ دیگه آدم که به خودش نمیتونه دروغ بگه. میگه؟

  • ۲۵ مهر ۰۲ ، ۱۱:۵۷
  • خانم مسلمون

چند روزی میشود که این متن را نوشته ام و البته چندین بار هم ویرایش شد.

امروز صبح با خودم گفتم که این حرفهایی که گفته ام  فعلا نیازی به انتشار ندارد و شاید هم اصلا،پس چه بهتر که بی خیالش شوم و هر حرفی را بازگو نکنم.

لحظه ای که خواستم فایل ورد جدیدی برای نوشتن باز کنم،  فلش موس به طور ناخوداگاه به سمت این فایل رفت.

شاید باید نگاهی دیگری به آن بیندازم و زیر و رویش را هم بزنم و چیز درست درمانی از تویش در بیاورم که با منتشر کردنش ،پشیمانی سراغم نیاید.

و آن متن البته ویرایشیده اش :

چندی قبل طنزی را خواندم که نوشته بود

  • خانم مسلمون
برای زندگی می‌نویسم