آرزوی نقاشی شده
این قسمت هادی و هدی کارتونشون، آرزوهاشون رو نقاشی کرده بودند.
هادی، ماشین کنترلی کشیده بود و یه داداش، هدی هم آبرنگ نقاشی کشید.
به تاثیر از اونا گفت: مامان منم میتونم آرزومو نقاشی بکشم؟
گفتم: بله.
و به فکر رفتم که یعنی آرزوش چیه؟ حتما الان اون ماشین بزرگه رو میکشه که برای خریدنش داره پولهاشو تو قلکش جمع میکنه...
و کمی بعد
-مامان کشیدم.
به نقاشی با ذوق نگاه کردم و گفتم : خیلی قشنگه مامانی؛ آرزوت چیه؟
گفت: بهشت
همین لحظه هم برادرش(که داشتنش آرزوی هادی هم هست😅) با تفنگ آبپاش سررسید و بهشت رو بارونی کرد و اوضاع قمردرعقرب شد.😄🫠
در حال چسب زدن بهشت بارونی به دیوار بودم که پرسید: مامان به آرزوم میرسم؟
گفتم: تو همین الانشم تو بهشتی.
گفت : چجوری؟
گفتم: آخه تو هرجا باشی اونجا بهشت میشه.
💥شما که غریبه نیستید، بهشت واقعی پسرجان، جاییه که بشه با دل سیر چیپس و پفک و شکلات و هله هوله خورد و تمام.😄
اما خب بهشت من، وجودشونه و خندههاشون و حرفهای قشنگشون🥹❤️
خلاصه اینکه من که تو بهشتم.🤗 پسرها هم در رفتوآمد بین بهشت و دنیا😉
- ۰۲/۰۵/۲۱