برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

ستون نویسی مادری

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۰، ۰۱:۵۳ ب.ظ

گفت : « فک کن ستون نویس روزنامه هستی.

اگه اینجوری فکر کنی دیگه هیچ جوری نمیتونی کارت رو به عقب بندازی.تو تعهد دادی و باید پای تعهدت بمونی.اون ستون روزنامه محتاج کلمه های توئه. نمیخوای که نا امیدش کنی. اگه ننویسی ،خالی میمونه و این اصلا قشنگ نیست که مسئولیت کارت رو به عهده نگیری و به عنوان فردی که تعهد داشتن براش اهمیتی نداره، شناخته بشی."

مسئولیت پذیری،خط قرمز زندگی من محسوب می شود و تا جایی که توانم یاری رساند،سعی میکنم کاری که به من محول شده است را درست انجام دهم.

من معتقدم، مسئولیت پذیر بودن از کودکی به فرد آموزش داده می شود.

پدر ومادری را تصور کنید که از سر دلسوزی که رنگ و بوی خیانت می دهد، حمال کوله پشتی مدرسه بچه هایشان می شوند و در ادامه برای  انجام تکالیف فرزندان دلبندشان دستخط خود را به دستخط خرچنگ قورباغه فرزندانشان شبیه میکنند تا بتوانند معلم را گول بزنند و در آخر، جشنی سرخوشانه برای این حمالی و گول زدن با فرزندانشان برگزار میکنند.

بی شک آن کودک بینوا، در بزرگسالی این ژن که بگذار مسئولیت کارهایم را به شخص دیگری واگذار کنم و حالا بگذار فلانی را با این روش و آن روش گول بزنم خواهد داشت؛ چرا که با الگویی این چنین بزرگ شده است و حالا انتخاب با اوست که پیرو ژن معیوبش اقدام کند و یا مسیر را به کل تغییر دهد و ژن برتری برای خودش بسازد.

مسئولیت پذیری در والد بودن، اوج مسئولیت پذیری است. اوست که با تربیت شخصیت فرزندش او را یک مقام و مسئول دولتی که پایبند به اصول رفتاری انسانی است بار می آورد.

تمام فکر و ذکر و دغدغه این روزهایم مادری است و پذیرش مسئولیتی که آگاهانه پا به زندگی ام گذاشته است. میخواهم مدام از مادری صحبت کنم و مادری. انتظار ندارید که دغدغه اصلی ام را نادیده بگیرم و بطور مثال بیایم به شما از طریقه دست گرفتن آکورد لامینور در باره پنجم گیتار بگویم.

می دانی حرفم چیست ؟!

اینکه من یاد بگیرم خودم را میگویم، سپیده. سپیده یاد بگیرد سرجای خود بایستد و آن چیزهایی را که برایش در زندگی اولویت اولویتهاست را درست اجرا کند.

راستش میتوانم چشم بسته بگویم اولویت من سربلند بیرون آمدن از مسئولیت مادری ام است که آن را کاملا آگاهانه پذیرفته ام و از قضا همه حیطه های زندگی را نیز در بر میگیرد.

والد باید بلد باشد درست ارتباط بگیرد، چرا که فرزندش شاهد است.

والد باید بلد باشد احساسات خود را درست نشان دهد، چرا که فرزندش شاهد است.

والد باید بلد باشد اگر خطا رفت، مسئولیت خطایش را به عهده بگیرد و در پی جبران باشد، چرا که فرزندش شاهد است.

والد باید بلد باشد که دنبال علایقش در زندگی برود، چرا که فرزندش شاهد است.

والد در یک کلام باید زندگی را بلد باشد و اگر تاکنون یاد نگرفته است، به جای به دست گرفتن کاسه چه کنم چه کنم و گفتن جمله "از ما دیگر گذشته است"، هم آغوش با فرزندش مسیر درست را برای خود مشخص کند و همگام با او مسیر رشد را طی نماید.

من تنها میگویم میخواهم مسئولیتم را در ساختن شخصیت فرزندم، درست اجرا کنم.

آنها مرا خواهند دید،دیگری را هم خواهند دید.

زندگی خود ساخته مادرشان را با زندگی خودساخته اشخاص دیگری مقایسه خواهند کرد.

از دید من مسئولیتم زمانی درست اجرا شده است که در زمان پیری بگویم:"من درست رفتار کرده ام.اگر آنها راه دیگری رفته اند دلیلش نادرستی رفتار من نبوده است."

                                    

 

 

نظرات (۵)

  • مریم سادات موسوی
  • عالی هستی سپیده ی عزیزم ❤

    پاسخ:
    ممنونم مریم جان عزیزم ❤️
  • آسیه عباسیان
  • فوق‌العاده دلنشین و روان بود عزیزم👌

    پاسخ:
    ممنونم آسیه جانم❤️
  • ملیکا اجابتی
  • علاوه بر اینکه خیلی قشنگ می نویسی😍، از اینکه مادر به فکری هستی لذت می برم، ای کاش بیشتر مادر ها مثل تو فکر می کردن🥰

    پاسخ:
    ملیکای عزیزم ممنونم از حمایتت ❤️ با فکر که هستم اما از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون به عمل کار برآید و من حسابی تو عمل موندم .بسیااار بسیااار سخت تشریف دارند این امر ,لهیده شدم ،🥴
  • زهرا صلحدار
  • چقدر عالی نوشتید سپیده جان. واقعا بهتون افتخار می کنم که انقدر خوب برای تربیت بچه هاتون وقت میذارید. امیدوارم در آینده سربلند باشید.

    پاسخ:
    ممنونم زهرا جانم از لطف و مهرت ... باشد که خوب باشم اما زیادم چنگی به دل نمیزنم دختر ،حسابی بالا و پایین دارم :((
  • سارا اعتمادزاده
  • درباره‌ی موضوع مهمی حرف زدی سپیده. دقیقاً هم مسئولیت‌پذیری چیزیه که از دوران کودکی باید پرورده بشه. من کسی رو می‌شناسم که از همون ابتدا دست به سیاه و سفید نزده و حالا که ازدواج کرده و بزرگ شده، قدرت تفکر مستقل نداره و حتی برای خوردن یه پرتقال ساده از مامانش اجازه می‌گیره. کم سنی هم نداره ولی پدر و مادرش از روی دلسوزی، بهش خیانت مردن. زندگی آینده‌اش رو تباه کردن و حالا فقط مثل یه ربات یا یه عروسک داره این‌ور و اون‌ور برده می‌شه.

    پاسخ:
    دقیقا این تنها اسمش خیانت.وابسته بزرگ کردن بچه نهایت ظلم یه والده که خودشون اسم دلسوزی روش گذاشتند

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    برای زندگی می‌نویسم