برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

تجربه ای در مسیر پیاده روی با طفلان علی

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۰۲:۱۱ ب.ظ

هفته پیش تصمیم گرفتم که هر روز برای پیاده روی به سبک خودم و با پذیرش شرایطم اقدام کنم.

قطعا آسان نبود و اما ناشدنی هم نبود.

به هر حال ، سختی های خودش رو داشت.

مثلا روزهای اول باید چهارساله را با زور و کتک(همینقدر خشن،والا )  لباس می پوشاندی و همراه خود کشان کشان میبردی ،با یکساله ای که فوبیای کالسکه دارد و توان راه رفتن ندارد و باید در آغوش باشد.

این صحنه را تجسم کنید :

" یکساله ای که اضطراب جدایی دارد و  لحظه ای از بغل مادر جدا نمی شود،بوی خوش بیرون رفتن به مشامش خورده ،مادر لباسهایش را تنش نموده و حالا گریه بیرون رفتن سر داده است و به هیچ صراطی مستقیم نیست و یقه ننه بی نوایش را لحظه ای رها نمیکند تا بلکه او هم آماده شود و چهارساله ای که با ضربه های دست و پا به جان مادرش افتاده که :"من نمی آیم، خسته میشوم، با ماشین برویم" و همینطور غرغرکنان دنبال جورابش می گردد و مادری که این وسط در تلاش برای پوشیدن لباسهایش و جمع کردن کوله و گذاشتن اسپری و دستمال و ماسک اضافه و دو بطری آب بود."و بعد از بازگشت هم به فکر ناهار و یا شام گذاشتن.

سخت بود و پر از چالش.

روزهای اول با وعده خریدن خوراکی، چهارساله مجاب به آمدن شد.

اما بعدتر با تغییر مسیر پیاده روی به سمت پارک،وعده خوراکی حذف شد و این روزها خودش می آید و میگوید برویم پارک.

رفتارهای عجیب و غریب بچه ها در پارک را به آنی ضبط کرده است و سرسره خوردن های مدلی انجام میدهد.

مانعش نشدم.

حتی وقتی روی زمین بازی پارک دراز کشید.

میخواستم خوش بگذراند.

به اندازه کافی دو سال در خانه حبس بوده و همبازی ندیده بود،دیگر کافیست.

امیدوارم حرامزاده وفحش های آنچنانی و اینچنانی که بچه ها در پارک به یکدیگر می گویند را متوجه نشود و نخواهد تکرار کند.

که اگر تکرار کند ،احتمالا خواهم خندید.

و اگر بخندم وای به حالم خواهد شد.

با خودم قرار گذاشته ام هر روز بروم،پارک را نمی گویم؛  پیاده روی را.

تنها 3 عامل ممکن است من را از پیاده روی باز دارد :

1-کرونا بگیریم

2-هوا آلوده باشد

3- رعد و برق بزند

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
برای زندگی می‌نویسم