برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

درک نیازها

يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۳۸ ب.ظ

طبق قرار پیش نرفتم و چند روزی وقفه افتاد و خوشحالی آخر ماهم ؟! اوم شایدم بشود از چند روز ننوشتن فاکتور گرفت و باز هم خوشحال شد .
علت یا بهتر است بگویم بهانه ننوشتن،تنها خستگی بود و بس.
هرچند که این تنها یک بهانه است،اما شما این خستگی را جوری بدان که حتی نای شب شیر دادنهای شبانه هم نباشد.
دیروز دلم گردش بازاری میخواست؛از بین گزینه های پیش رو که هیچ گزینه ای نبود؛جز ایران مال،آماده رفتن شدیم.
طبق معمول این چند وقت مسیر رفت با من بود و یک هیچ به نفع خودم که با پیچ در پیچ هایی که پیش آمد ،کنترل خودم را از دست ندادم و استرس نگرفتم و مثل شوماخرالاصل ، اهل بیت رو به مقصد رسوندم.
برخلاف همیشه که مسیرهای  این چنین کالسکه همراه میبردیم ،کالسکه نبردیم ،چرا که ۹ ماهه در نهایت پنج دقیقه قصد کالسکه سواری داشت.و باقی مسیر باید با یک دست کالسکه هل میدادیم و با دست دیگر بغلش میکردیم.
اینبار نیازهای بچه ها را بر اساس دیدگاه خودمان،رفع نکردیم.
اینکه چهارساله حتما باید راه بیاید و ۹ماهه حتما باید درون کالسکه بنشیند.
دیروز نیازها بر اساس نیاز واقعی خود بچه ها و نه دیدگاه ما ،رفع شد.
با اجاره یک ماشین ساعتی برای چهار ساله که دیگر نگوید خسته شدم و با بغل کردن ۹ماهه که گریه بغل گرفتن سر ندهد.
فهمیدنش سخت نبود.
فهمیدن اینکه چهارساله از راه رفتن در بین قفسه ها به مدت طولانی خسته میشود و نه ماهه ی کنجکاو، از کالسکه نشینی.
اما اصرار برای نفهمیدن این موضوع از چه می آمد ،نمیدانم.
دیروز به آنها خوش گذشت و به ماهم و علت این خوش گذشتن:درک نیازهای یکدیگر بود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
برای زندگی می‌نویسم