برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

یک روز مانده به آذر ماه1400

شنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۲۶ ب.ظ

 

شخصی در شرایط من از زمین و زمان میتواند بهانه جور کند تا علاقه اش را به باد فراموشی بسپارد.

حدود دو هفته قبل وقتی که زنجیره یک ماهه فعالیت های پنجگانه ام تمام شده بود،کاغذ و خودکار و خط کش را برداشتم تا برای 30 روز آینده نیز همان جدول را بکشم .

پسرها بسیار مصر بودند تا در این کار مادرشان را همراهی کنند.

و من که بسیار در مرتب بودن آن جدول حساس بودم و میخواستم که تمیز و مرتب باشد، با هر بند و بساطی که بود، بعد از چندین و چند بار خط خوردن، توانستم با کمک فرزند ارشد خود چهار خانه هایی مرتب با خودکار مشکی در صفحه ای کاغذ بکشم ؛تا به مرور خانه هایش را رنگی کنم.

خانه های روز اول رنگی شدند و برای روز دوم چادر خود را به کمر بسته بودم که رنگهای صورتی وسبز و فسفری و آبی و نارنجی را به خورد خانه ها بدهم، که با دیدن خط خطی شدن صفحه ام کامل بهم ریختم و به کناری گذاشتم.

حتی برنامه هایم را برای دو هفته اصلا انجام ندادم ،برنامه هایی که یک ماه تمام بی وقفه انجام میشدند و با رنگی شدن خانه ها ،امید را به زندگی ام آورده بودند.

دو روز پیش ،دور از چشم بچه ها جدولی دیگر برای خودم تهیه کردم.

میخواستم ازامروز یعنی شنبه،دوباره روال جدول رنگی را شروع کنم که موکولش کردم به دو روز آتی یعنی شروع آذر ماه.

تنها بهانه من برای انجام ندادن ،یعنی سست شدن در انجام همان خط خطی هایی بود که بی غرض در جدولم کشیده شده بود.

بیشتر ما انسانها خدای بهانه جور کردن هستیم و هیچکداممان نمیتوانیم دیگری را در این امر شکست دهیم.

حال فکر کنید شخصی همانند من که صبح تا شبش در اختیار است ،و لحظه ای نمیتواند بی فکر به مرتب کردن خانه و آشپزخانه و امور ریز و درشت خانه داری و بچه داری بگذراند؛چقدر میتواند راحت و مانند آب خوردن علایقش را به گوشه ای پرت کند و بگوید :"برو .در این گیر و دار حوصله تو یکی را ندارم.لطفا برو و بگذار در روزمرگی هایم غرق شوم.اصلا من یکی قید پیشرفت را زده ام."

گاهی بهانه و گاهی هم خستگی فکری و ذهنی تو را از قدم برداشتن در مسیر پیشرفت باز میدارد.

و من هر سه را دارم.

اما ؟!

اما خوب میدانم که قدم برداشتن در این مسیر چقدر میتواند در رفع خستگی هایم سودمند باشد و مرا به جای فرش به عرش برساند.

با اینحال ...

همچنان کوتاهی و کوتاهی و کوتاهی.

یکی دیگر از بهانه هایم برای ننوشتن این بود که الا و بلا باید راجع به یک موضوع تخصصی صحبت کنم.

اما هرچه میگشتم موضوع تخصصی ای پیدا نمیکردم که در آن متخصص باشد.

امروز موقع شستن ظرفها و افسوس خوردن از دلتنگی برای نوشتن و انتشار مطالب ، جرقه ای در ذهنم آمد؛

یا بهتر است بگوید قوت قلبی.

من تخصص حال حاضر خود را نادیده گرفته بودم و دنبال چیزی خارج ازخود بودم .

من متخصصم در زمینه مادری ،در زمینه خانه داری ،در زمینه آشپزی ، در زمینه همسرداری و... .

من اهل عمل هستم در این تخصص ها ؛ فردی با 5 سال تجربه که هر روز به تجربیاتش اضافه میشود.

من در تخصص های خودم حرفها دارم برای گفتن و هر لحظه باتجربه تر از ثانیه ای قبل.

به گفته آلبرت انیشتین :

"انسان باید به دنبال آنچه هست باشد،نه آنچه تصور میکند باید باشد."

به همین گفته انیشتین بسنده میکنم و با برنامه ریزی هدفمند تری برای ارتقا و توسعه فردی خودم میکوشم.

و پشت پایی به همه بهانه هایی میزنم که در آینده میخواهند روی مغزم ویراژ روند.

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
برای زندگی می‌نویسم