برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

دوست صمیمی قدیمی

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۴۲ ب.ظ

امروز در وضعیت واتس اپ،سوالی را مطرح کردم که چند نفر از دوستان،لطف کردند و بی تفاوت از سوالی که مطرح شد،نگذشتند و پاسخی برایم ارسال نمودند.

سوال این بود:

اگر دوست صمیمی ات،دوست جدیدی پیدا کند؟

از نه نفری که وضعیت را چک کردند،اگر پدرم را فاکتور بگیرم که انتظاری از او برایم جواب دادن نداشتم،چهار پاسخ دریافت کردم:

-خب پیدا کرده دیگه

-حرصم میگیره

-اولش کلی غصه میخورم وبعد باهاش کنار میام

-زندگی در جریان است

ماجرا از آنجا شروع شد که گفت،در لینکدین عضو شده است.

علتش را پرسیدم و از اعتبارش برایم گفت.

وسوسه شدم تا سری به اکونتم بزنم.

مدتها قبل عضو شده بودم ، اما  برنامه اش برایم پیچیده بود و فراموش شده گوشه ای رها شد.

نسخه اندروید را در موبایلم نصب کردم و همان ابتدای امر،روی فراموشی رمز عبور کلیک کردم.

رمز به ایمیلم فرستاده شد.

نمیدانم آن لحظه چه در سرم گذشت که اولین نامی که سرچ کردم ،نام او شد؛نام یک دوست قدیمی صمیمی.

سریع برایم آمد،گویا تنها یک نفر با آن نام در دنیا وجود دارد.هنوز همان صورت جذاب و دوست داشتنی و زیبا را داشت،باموهای مشکی پرپشت و مژه هایی بلند.

هر دو خرداد ماهی بودند به فاصله چند روز از یکدیگر.

روز تولدش بود.برایش نامه نوشتم.

برای دوست صمیمی ام ،نه؛ برای کسی که دوست صمیمی ام ،دوست صمیمی اش شده بود.

نوشتم از تو ناراحتم.با آمدنت او را از من گرفتی.

هزار و یکبار نامه را با خود خواندم و در آخر سهم سطل زباله شد.

باید به او میگفتم،اما نگفتم.

نگفتم و این حرف 15 سال کنج سینه ام سنگینی کرد و همچنان میتواند ناراحتم کند.

به پروفایلش رفتم و دکمه "connect" را زدم،اما نتوانستم پیامی برایش ارسال کنم.

او در کانادا زندگی میکرد با تحصیلات عالی و من در شهر کوچکی در ایران با لیسانسی که به زور به اتمام رسانده بودم.

اگر سر حرف باز میشد ، به چه چیزی ام افتخار میکردم .چه کاری را به پایان رسانده ام.در این 15 سال که کنار هم نبودیم من کجای دنیا را از آن خود کرده بودم و چه حرفی برای گفتن داشتم.

خود خوری های ذهنی ام شروع شد.

میخوانم چهار رکعت نماز ظهر،قربت الی الله.

نماز از مهلکه ای که نزدیک بود حسابی درگیرش شوم،نجاتم داد.

کنترل در دستانم کودک سه سال و نه ماهه ام می چرخید،امروز پت پیشی را از نماوا انتخاب کرد.

عنوان این قسمت: "اگر دوست قدیمی ات،دوست جدید" پیدا کند؟!

چشمانم سنگینی کردند.

خوابیدم.

یادم باشد کارتون را ببینم.

شاید اتفاقی که در نوجوانی برایم افتاده با دیدن کارتونی کودکانه در بزرگسالی برایم حل و فصل شود...

خواندن تجربه و نظرات دیگران همیشه برایم جذاب بوده ، اگر شماهم تجربه ای این چنین دارید،خوشحال میشوم در قسمت نظرات برایم بنویسید.

نظرات (۱)

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

هم میهن ارجمند! درود فراوان!

 با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن

"وب بر شاخسار سخن "

هر ماه دو یادداشت ملی میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.

خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.

 

آدرس ها:

 

http://payam-ghanoun.ir/

http://payam-chanoun.blogfa.com/

 

[گل]

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
برای زندگی می‌نویسم