ناامیدی ؛جنگی زیبا
گاهی باید نا امید شد.
نا امید کامل ؛ از اینکه خدا خواسته ات را اجابت کند.
نا امید شد و راضی شد به زندگی بدون عملی شدن آن خواسته.
نا امید شد و با شوق به ادامه زندگی بی آن خواسته پرداخت.
نا امید شد و مومن تر شد به ذات مقدس الهی.
من در زمره کسانی هستم که در کارنامه شان بارها و بارها ناامیدی دیده شده است.
برای من ، ناامیدی جنگی زیباست.
ابتدای امر تو با شور و شوق فراوان خواسته ات را از خدا طلب میکنی.
همه تلاشت را میکنی.
همه راه ها را میروی.
اما نمیشود که نمیشود.
کم کم دعوایت با خالق شروع میشود و نا امیدی سرک میکشد به زندگی ات و میگویی:
"اصلا من نخواستم، مگر تا قبل اینکه نبود ،زندگی نمیکرده ام."
درست در همین نقطه ، همانی میشود که میخواستی؛خواسته ات را میگویم.
خواسته ات اجابت میشود،بی هیچ تلاش وزحمت و البته صبری مجدد ؛در یک چشم بر هم زدن.
حال، من یک آرزوی برآورده شده دارم ازجنس همانی که تعریفش را کردم و البته 84 روز مانده است تا ملاقاتمان.
برای آماده شدن به جهت استقبال از آرزوی برآورده شده ام ،روزهایم را از برنامه های تو در تو و پیچیده خالی کرده ام.
چند روزی میشود که برای انجام کارهای شخصی دیگر از شماره 1 تا 10 لیست نمی نویسم.
راستش لیست کارهایم از 10 به 2 برای این 12 هفته تا ملاقات ، تقلیل پیدا کرده است.
حتی برای انجام این دو کار هم این را گفته ام که اگر در روز شد که شد؛نشد هم که نشد دیگر و بی هیچ تفکر ایده آل گرانه ای در حال انجامشان هستم.
قرارم با خودم این است که : آرام باشم.
بارها پیش آمده است که بزنم زیر قرارهایم با خودم.
اما اینبار یک توفیق اجباری رویش را به سمتم کرده است تا به قرارم به خودم اهمیت دهم و آن را عملی سازم.
قرار من در این سه ماه با خودم اینست که آهستگی را وارد زندگی ام کنم، البته که به لطف ورود کرونا کمی به خودم آمدم و از سرعت زندگی ام کاستم.
اما این سه ماه میخواهم شاهکار خودم را خلق کنم از آهستگی وآرامش .
حال که فرصتش پیش آمده چه بهتر که آن را دریابم به بهترین شکل خودم.
پس بسم الله..
جالب بود