برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

خوابش را دیدم

جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۳۰ ب.ظ
خوابش را دیدم
آنقدر آشفته و سرمست بودم که می خواستم در خوابی که میدانستم خواب است ،فریاد بزنم تا جهان بشنود که من خوابش را دیده ام.
او قبول زحمت کرده بود و به خوابم آمده بود.
اولین مرده ای بود که در خواب می دیدمش.
من از اون سپاسگزارم که مرا لایق دوباره دیدنش و در آغوش کشیدنش و بوسیدنش دانست.
من دیشب در آغوش او بودم.
در آغوش پیرمردی که قصد سفر داشت.
قطره اشکی از چشمانم بر روی گونه ام می نشیند و من عهدم را با خود تکرار میکنم:پدربزرگ هرگز فراموشت نخواهم کرد و تو را به دنیا نشان خواهم داد...
دلتنگت هستم ...
و به یادت ...
  • ۹۹/۰۶/۱۴
  • خانم مسلمون

آشفته

خواب

دلتنگی

سرمست

مرگ

پدربزرگ

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
برای زندگی می‌نویسم