برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

لحظه ها

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۲۱ ب.ظ
رسیدیم به آخرین هفته مرداد سال 99...
چقدر روزها داره زود میگذره ...
روزها ثانیه ها دقیقه ها هفته ها ماهها سالها ؟!
انشااله که پربار باشن هر لحظه از زندگیمون.
دیگه شش ماه شده که تو قرنطینه ایم.
و زندگیمون به کل تغییر کرد و ما سعی کردیم تغییرات در جهت مثبت باشه.
تو روزهای قرنطینه که خدا هم خوب دستمون رو گرفت و نذاشت بیشتر بشکنیم تا الان البته و هزاران مرتبه شکر (بعد این نمیدونم چه خواهد شد،اما هرچه شود همچنان خدا هست و طبق شعار همیشگیم خدابامنه) بیشتر خودم و خودم و خودم رو شناختم و همه تمرکزم به خودم بودم.
نه به اینکه فلانی چرا اینجوری کرد و اونجوری کرد.
مادرشوهر چی گفت.
خواهرشوهر چرا برام ابروهاش رو بالاپایین کرد.
بابام چرا هنوز حرفهام رو نمیفهمه.
ای بابا خاله چرا دست از سرم برنمیداره و همچنان فضولی میکنه.
تو روزهای قرنطینه فقط دلم براشون تنگ شد و تو خلوت گریه کردم.
و به یقین رسیدم که پربار بودن هر کسی یعنی هر لحظه فقط و فقط از خودت بهتر بودن.
آروم و آهسته در جهت تغییر دادن خودت به سمتی خوب بودن گام برداشتن.
روزهای قرنطینه برای من خاطرات تلخ و عذاب آور هم داشت اما تا الان واقعا خوشحالم که فرصت قرنطینه بودن بهم دست داد تا قدر لحظه ها رو جور دیگه ای بدونم.
جوری متفاوت خیلی متفاوت تر از قبل.
یه دوبیت از رودکی بخونیم باهم دیگه :
گر بر سر نفس خود امیری ، مردی
بر کور و کر ،ار خرده نگیری ،مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری ، مردی
 
 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
برای زندگی می‌نویسم