برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

پاستیل فرشته نجات من تو روزای کرونایی

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۲۴ ب.ظ

داشتم لیست خرید مینوشتم،برای دو هفته

تو این روزها برخلاف همیشه روزایی که خرید میاد تو خونه روز عذابمه.

یعنی یه افسردگی در حد چند ساعت میگیرم که نگو و نپرس.

این روزها خرجمون خیییلیی بیشتر شده که به دخلمون نمیاد.

قبلا نون میخریدیم هزار.الان باید بخریم ده هزار.

تازه داغ هم نیست،بربری هم نیست.

دلم پیش کساییه که ندارن.خدایا چجوری میگذرونن؟

خوردن خیار و گوجه هم که آقای خونه ممنوع کرده.گردو رو هم که نمیشه شست.

فکر کن باید نون پنیر خالی بخورم بی بربری.

من صبح ها رو دوست ندارم.

از صبحانه هم متنفرم.

تازه وقتی پرده رو کنار میزنم آلودگی هوا هم چاشنی روزم میشه.

اما زنده ام و باید زندگی رو دوست داشته باشم.

بااااااید

تا خدا لطف کنه

مرحمت کنه

عزراِئیل جان رو بفرسته سراغم.البته من بی پسرمو همسرم جایی نخواهم رفت.

گفته باشم...

انقدر حالم خوب نیست که یه تغییر دکوراسیون اثاثیه سنگین منزل هم به تنهایی انجام دادم.

فکر کنم فردا افسردگی با چاشنی کمر درد رو شاخشه.

تازه تصمیم گرفتم فردا مامان بهتری باشم.

مثل چند روز پیش که دریا رفتیم،شاید فردا رفتیم جنگل.

ای خداااا به فریادم برس.

خسته ام خسته خسته خسته.

بعد میدونی چی داغونترم میکنه؟ اینکه با عقل کمم نمیتونم بفهمم حکمتت چیه از این اتفاقها.

دلیلتو نشونم بده بذار یه کم آروم شم لااقل.

نیمه پر لیوان رو میبینم: اینروزها صبح تا شب کنار همیم.

آخه من خوش بینم.

یاد اون روزایی که علی رو هفته به هفته نمی دیدم و محمدصدرا رو فقط سر سفره شام خونه بابا اینا میدیدم به خیر.

نبات هم تو این روزای کرونایی دلش خواست دوبار مریض بشه.

افسردگی هم گرفته.

دیگه بااااید بگیرمش تو دستم.

عجیبه نه ؟ دوستش داشته باشی و ازش بترسی.

انقده با نمک و دوست داشتنیه بچه ام.

اجتماعیه.

واسه همین چون تایم زیاد تو قفس موند افسرده شد.

الان داروی ضد افسردگی میخوره.

از دست داداشش نمیتونیم کاری کنیم.

دکترش سفارش کرده بهش استرس وارد نشه.

اما خان داداش عاشق توپ بازی با نباته.

خونمون هم که هیچوقت خدا مرتب نیست.

مثلا الان که خوابه و میتونم هرچیزی رو بذارم سرجاش غرم اومده در حد زیاد.

بهتره همینجا غر ها رو تموم کنم و برم سراغ درس و مشقم.

البته که مرتب نمیکنم،حالا چهارتا توپ اینور اونور که این حرفها رو نداره.

 

خدابامنه

  • ۹۸/۱۲/۲۴
  • خانم مسلمون

خسته شدم

غر

کرونا

کودک دوساله

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
برای زندگی می‌نویسم