برای زندگی می‌نویسم

یه مامان
سلام خوش آمدید

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

زندگیه و ارتباط گرفتن با آدمهایی با رفتارها و شخصیتهای مختلف واین تویی که تصمیم میگیری با توجه به موقعیت و روحیه خودت چطور رفتار کنی ؟!

 

بعضی از این آدمها تو زندگی شخصی من ، قابلیت این رو داشتن که به طور کامل کنار گذاشته بشن چون تنها طنابی که به زندگیم وصلشون میکرد،طنابی بود که من سعی در نگه داشتنش داشتم و با رها کردنش هیچکدوم از اعضای خانواده مورد آزار و اذیت قرار نمیگرفتند.

اما بعضی ها هم قابلیت این رو ندارن که به طور کامل کنار گذاشته بشن ،چرا که جزئی از خانواده،فامیل و آشنا محسوب میشن و اتصالشون به زندگیمون فقط به طنابی که من دستم گرفتم متصل نیست و اتصالات قوی تری هم موجوده.به شخص تو این یکی مورد سعی کردم که ارتباط رو از سمت خودم قطع کنم ولی خب اگه از جانب اونها حال احوال و سلامی رسیده شد بی جواب نمونه،اما کاملا با علم به رابطه قبلیم و حملات وی به زندگیم جلو میرم.

من اسم این بعد خودساخته خودم  رو میگذارم : احترام به حریم شخصی شخص شخیص خودم و بس.

من به خودم احترام میگذارم که اجازه ورود مجدد اون فرد به قلبم رو نمیدم،آدمها از یک سوراخ یک بار نیش بخورن،دو بار نیش بخورن،نه اصلا صد بار نیش بخورند...دیگه باید خیلی آدم نباشند که بعد از صد بار سرشون به سنگ نخوره و ارتباط دوستانه و صمیمی با فردی که این چنین و آن چنان کرده باهاشون رو قطع نکنن.

این بعد خودساخته شخصیت منه ،درست و غلطش به پای زندگی من نوشته میشه.

هیچکس رو نمیتونم اجبار کنم که از مسیر من بره .

این فقط و فقط تصمیم منه ،که آدمهایی که نه یکباره بلکه چندباره مورد هجوم رفتار غلطشون قرار گرفتم رو کنار بگذارم.

اما نمیتونم به محمدصدرا و محمدرسا بگم که اگه جواب محبتتون با بی محبتی داده شد باز هم سعی خودتون رو کنید تا به اون انسان محبت کنید.

و حتی نمیتونم به خودم اجازه بدم که برعکس این رو بگم.

شخصیت محمدصدرا و محمدرسا بی شک با شخصیت مادرشون مغایرت خواهد داشت و اونها شاید عکس العملی کاملا مخالف با عکس العمل های من انجام بدن.

اما خب هنوز یک جای کار میلنگه ...

اگه پدر،مادر،خواهر و برادر و از همه مهمتر همسرم به شخصی که من طناب دوستیم رو باهاش قطع کردم رابطه عمیق و صمیمانه و یا نه یه دوستی ساده برقرار کنه ،احساس نا امنی شدیدی بهم دست میده.

و بی شک این مشکل فقط میتونه مشکل من باشه.

و حالا برای این احساس نا امنی چه میشه کرد ؟

  • خانم مسلمون

 ده روزی میشه که دونه های نارنج رو کاشتیم.

 

چهار نفری دور هم نشستیم و دونه دونه پوست های رویی رو جدا کردیم .

 

درسته نفر چهارم خانواده با چشم معمولی دیده نمیشه،اما هست.

 

مطمئنم که با در آغوش گرفتنش حس و حالمون رو از این رو به اون رو میکنه.

 

مطمئنم وفتی ببینیمش پشیمونمون میکنه از اینکه چرا انقدر تو دوران جنینی ندیدیمش.

 

یه انسان کامل در وجودمه .

 

و من این رو یک معجزه کامل  در زندگیم میدونم.

 

چیزی که خدا برای من خواسته قطعا بهترین خواهد بود و به حکمت و رحمتش شکی نیست.

 

گلدون دونه های نارنج حالا پشت پنجره است و یه نایلون روش کشیده شده و منتظر سبز شدنشون هستیم.

  • خانم مسلمون

این روزها که حتی حوصله خواندن یک خط کتاب

 

یک خط نوشتن

 

و حتی دیدن فیلم هم نیست بعضی فیلم ها در عین سادگی چقدر حس و حال خوبی دارند و خوشحالت میکنن از انتخابت.

 

مثلا این فیلم که از دیشب من رو با حال خوبش گرفته .

 

یه فیلم فانتزی با کلی انرژی که بهت میده.

 

راستی ...

 

58 روز مونده تا پرواز دوباره ام.

 

 

  • خانم مسلمون

این روزها

این روزها زود میخوابم و زود هم از خواب بیدار میشوم.

زود خوابیدنم دست خودم است و از زور بی حوصلگی تمایلم به خواب میرود.

زود بیدار شدنم اما نه،ساعت 6 صبح ،پسر کوچولو زنگ بیدار باش را به صدا در می آورد.

این روزها حوصله ام نمیکشد،حوصله ام هم بکشد نفسم اجازه نمیدهد که بخواهم همپای او بازی کنم.

بازی که خوب است حتی بنشینم گوشه ای و کتابی برایش ورق بزنم.

بخوانم و او لذت ببرد.

یک دور که میخوانم نفسم دیگر اجازه نمیدهد،سرم گر میگیرد و وجودم شروع به گز گز میکند.

این روزها را دوست ندارم؛این روزهای انتظار که سخت سنگین شده ام و سخت بی حوصله.

این روزها سخت میگذرند.

نه از بابت بارداری و حمل یک موجود سی و دو هفته ای در وجودم بلکه از نظر بی حوصله بودن در مقابل فرزندی که سه سال است مادرش هستم.

این روزهایم قرین عذاب وجدان شده است و بی حوصلگی و خوابالودگی و خستگی.

این روزها بگذر،زودتر بگذر.

  • خانم مسلمون
با اصرار زیاد و البته کلی فکر برای تغییر چیدمان پذیرایی ،آینه از تاریکی کمد دیواری، دوباره به پذیرایی برگشت.
حالا هر بار که میرم آشپزخونه میتونم تمام قد ؛خودم رو ببینم و کمی حرص بخورم از کوتوله شدنم و خوشحالم باشم از شکم قلمبه ام.
  • خانم مسلمون
برای زندگی می‌نویسم