برای زندگی می‌نویسم

سپیده؛ بانوی نویسنده

برای زندگی می‌نویسم

سپیده؛ بانوی نویسنده

سلام خوش آمدید

وقتیکه تشخیص، برای منِ زمینی نشدنی میشه

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۱۱ ق.ظ

 

یه مدت کارم شده بود استخاره، چپ و راست و بی‌بهونه سر هر موضوعی استخاره می‌گرفتم؛ مثه یه بازی و سرگرمی و راستی‌آزمایی خدا.

گذشت و گذشت.

پریروز با خودم گفتم:«چقدر خوبه که دیگه استخاره‌لازم نیستم و به مرحله تشخیص رسیدم»
دیروز برای انجام یه کارِِ خوبی، موردی پیش اومد که حسم نسبت بهش « بد » شد.
خدایا چه کنم؟

تو بهتر از من میدونی خیرمو. راهو نشونم بده.

پیشامد خیرم رو کامل از خودش خواستم و دکمه استخاره رو زدم.

این دومین استخاره جدی هست که گرفتم، پس قابل اطمینان دیگه. مگه نه؟

جواب استخاره با حرفِ دلِ من یکی در اومد،  جمله بعد از «خوب نیست» هم همونی بود که من تو این یک‌ماه دیده بودم (و احتمالا بعدتر هم باز آزار می‌دیدم)
استخاره مهر محکمی شد که ماجرا رو از طرف خودم تموم شده بدونم، امیدوارم طرف مقابل هم زود فیصله بده و بیش از این رو مخِ نازنینِ من رژه نره.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته‌‌

 

 

بعدا نوشت:

 

خوابی که دیشب دیدم خیلی قشنگ بود.
پستچی زنگ خونمون رو زد. مدارکمو پس آورده بود+ چند بسته شکلات و کاکائوهای خوشمزه و رنگارنگ.

کی گفته خواب زن چپه؟😒 خواب من عین واقعیت بود و جایزه این تصمیمم.😌 که نگذاشتم شخصی وقت و پولمو بگیره.

 

 


 

  • ۰۲/۰۵/۰۲
  • مامان خانومی
برای زندگی می‌نویسم