هفته پیش تصمیم گرفتم که هر روز برای پیاده روی به سبک خودم و با پذیرش شرایطم اقدام کنم.
قطعا آسان نبود و اما ناشدنی هم نبود.
به هر حال ، سختی های خودش رو داشت.
مثلا روزهای اول باید چهارساله را با زور و کتک(همینقدر خشن،والا ) لباس می پوشاندی و همراه خود کشان کشان میبردی ،با یکساله ای که فوبیای کالسکه دارد و توان راه رفتن ندارد و باید در آغوش باشد.
این صحنه را تجسم کنید :
" یکساله ای که اضطراب جدایی دارد و لحظه ای از بغل مادر جدا نمی شود،بوی خوش بیرون رفتن به مشامش خورده ،مادر لباسهایش را تنش نموده و حالا گریه بیرون رفتن سر داده است و به هیچ صراطی مستقیم نیست و یقه ننه بی نوایش را لحظه ای رها نمیکند تا بلکه او هم آماده شود و چهارساله ای که با ضربه های دست و پا به جان مادرش افتاده که :"من نمی آیم، خسته میشوم، با ماشین برویم" و همینطور غرغرکنان دنبال جورابش می گردد و مادری که این وسط در تلاش برای پوشیدن لباسهایش و جمع کردن کوله و گذاشتن اسپری و دستمال و ماسک اضافه و دو بطری آب بود."و بعد از بازگشت هم به فکر ناهار و یا شام گذاشتن.
سخت بود و پر از چالش.
روزهای اول با وعده خریدن خوراکی، چهارساله مجاب به آمدن شد.
اما بعدتر با تغییر مسیر پیاده روی به سمت پارک،وعده خوراکی حذف شد و این روزها خودش می آید و میگوید برویم پارک.
رفتارهای عجیب و غریب بچه ها در پارک را به آنی ضبط کرده است و سرسره خوردن های مدلی انجام میدهد.
مانعش نشدم.
حتی وقتی روی زمین بازی پارک دراز کشید.
میخواستم خوش بگذراند.
به اندازه کافی دو سال در خانه حبس بوده و همبازی ندیده بود،دیگر کافیست.
امیدوارم حرامزاده وفحش های آنچنانی و اینچنانی که بچه ها در پارک به یکدیگر می گویند را متوجه نشود و نخواهد تکرار کند.
که اگر تکرار کند ،احتمالا خواهم خندید.
و اگر بخندم وای به حالم خواهد شد.
با خودم قرار گذاشته ام هر روز بروم،پارک را نمی گویم؛ پیاده روی را.
تنها 3 عامل ممکن است من را از پیاده روی باز دارد :
1-کرونا بگیریم
2-هوا آلوده باشد
3- رعد و برق بزند