استرس گرفتم عجیب
استرس رانندگی مزخرف را.
کی پرونده اش بسته میشود نمی دانم😑
الان مشکلم دیگر هول شدن نیست،
راحت دنده عوض میکنم و ترمز میگیرم،
مسیر را دور میزنم و ترافیک را تحمل میکنم،
اما چه بگویم از پارک😫
پارک معمولی کنار خیابان را نمیگویم ها،
پارک پس و پیش دو ماشین را میگویم.
«پارک دوبل».
شانس من آنقدر بین روزهایی که فرصت رانندگی پیدا میکنم،فاصله می افتد که استرس طبیعی است.
اما الان استرس چه بی وقت هم آمده است
من که امروز خانه ام و قصد بیرون رفتن ندارم,
چه وقت آمدن بود؟
فکر مزخرف
ذهن هم چه انحرافاتی دارد ها.
ای گور پدرت استرس،که خانه نشین وجودم شدی،
نمی خواهم شاخ غول بشکنم که.
تنها قرار است سوییچ را بچرخانم و راه بیفتم،
همان مسیر مستقیم را.
انقدر بروم و بروم
تا یک خیابان خلوت پیدا کنم و کنجی پارک کنم؛نه پارک دوبل ها، نه.
باید دقت کنم که ماشینی دور و بر نباشد، بعد ماشین را خاموش کنم.
همین و تمام
آخ!!! نه هنوز تمام نشده😑
بعد باید تمام مدتی که کارم در حال انجام شدن است
در دل خدا خدا کنم که:
«خدایا، خداوندا به بزرگی ات قسمت می دهم،
لطفا ماشینی هوس نکند پس و پیش ماشین بنده پارک نماید»
و بعد از اتمام کار، به سمت ماشین برگردم
و با دیدن این صحنه که هیچ ماشینی دور و بر ماشین پارک شده مان،جا خوش نکرده، خوش خوشان سوییچ را انداخته و مسیر را باز گردم.
همین و تمام
مسیر هزار بار رفته و آمده که ترسی ندارد،ترس را پارک لعنتی به جانم انداخته