دمپاییهای قرمز پلاستیکی
وقتی دمپاییهای قرمز پلاستیکیش رو تو پلهها ول کرد و پابرهنه اومد بالا و با پاهای سیاه، قدم گذاشت رو فرش، آروم بغلش کردم و پاهاشو شستم.
اما طفلک بهش برخورد و استارت لجبازی و جیغهای ممتد زده شد.
طفلک شده بود جیغ که به هیچ صراطی آروم نمیگرفت.
رهاش کردم، فایده نداشت.
تهدیدش کردم که اگه ساکت نشی ننهات میره اتاق، افاقه نکرد. ( برای طفلک اینجوریه که من باید برم تو اتاق؛ اما برای طفل اینجوریه که خودش باید بره اتاق😁)
میون گریههای لجبازی، شلوارش رو خیس کرد.
گریههای طفلک اوج گرفته بود و حالا جیش هم قاطیش شده بود.👀
جیغ و جیش سر ننهای که سگ هارش هنوز نخفته، قطعن عواقب بدی داره.
عواقب بدش رو چشید، اما شوربختانه هیچ چیز فرقی نکرد.
رهاش کردم و خودمو زدم به نشنیدن.
سعی کردم آروم باشم.😕
و برای آروم شدنم از سرزنش طفل کمک گرفتم.
طفل که دستش اومده بود موقعیت عصبانیت ننه جیک نزنه، صم و بک نشست و حرف گوش داد.
یه کم آروم شدم، سعی کردم طفلک رو بغل کنم و بهش پیشنهاد آتشبس دادم؛ اومد بغلم، نازش کردم، بوسش کردم و بوووم یدونه محکم زد تو صورتم.😅لعنتی سگ خفتهمو دوباره بیدار کرد.
مجدد خشن شدم و به خالیکردن سر طفل مشغول شدم... (اینجاش دیگه شوخی بود😉)