برای زندگی می‌نویسم

سپیده؛طلبه بندگی

برای زندگی می‌نویسم

سپیده؛طلبه بندگی

سلام خوش آمدید

۲۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

 

حیاط خونمون با پنج تا بچه😍 
خواستم زیادتر بگم، دیدم نمی‌کشم.😂
بچه‌ها اینور تو حوض دارن بازی میکنن، من و حاجی هم دیگه بریم چای‌مون رو بخوریم‌.👩‍❤️‍💋‍👨
اینجا همه‌چی امن و امانه و پر از صفا و صمیمیت؛ گوش شیطون ناشنوا ایشالا😜

  • ۲۸ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۰۶
  • سپیده هستم

 

بی‌نهااااایت دلم این شکل زندگی در همین حد وسایل رو می‌خواد.🥹
دلم میخواد مامان این زندگی باشم؛ شاید چون اینجوری خیالم تخت میشه که کودکی شادی برای بچه‌هام ساختم.
 

 

  • ۲۳ خرداد ۰۲ ، ۱۵:۵۴
  • سپیده هستم

حوصله‌م از تمام مرزهای قانونی و غیرقانونی خارج شده.😔

  • ۲۳ خرداد ۰۲ ، ۱۵:۵۲
  • سپیده هستم

 

آسمون کشید
یه کره آبی در حُکمِ ماه کشید
درخت کشید
اون صورتی هم قرار بود جوجه بشه.
بنظرش جوجه نشد.
عصبانی شد.
بی‌توجه به عصبانیتش از نقاشیش تعریف کردم.
فکر کرد و گفت:
«مامان مثه پرچم شده»
با ذوق گفتم:« آااااره»😍
پرسید: «پرچم چه رنگیه؟»
باباش گفت: «کدوم کشور؟»
منم گفتم:« سبز و سفید و قرمز میشه ایران.»

 

داشتم عدس‌پلو رو‌ تو دیس می‌کشیدم که صدای جیغش دراومد:«مامااان رسا پرچممو خراب کرد»
با خودم گفتم:«حالا یه نقطه صورتی هم خراب کردن داره پسر؟! که سرش جیغ و داد راه انداختین😒»
جیغ که بالا گرفت، اینو دیدم.
بچه‌م یه پرچمو کامل کشید به تنهایی، حتی با «الله» وسطش.🥹
ذوق کردم، خیلییییی زیاااااد🥹

💥همیشه برام سوال بود که بچه‌ها چجوری چیزی که در معرضش نبودند رو یاد می‌گیرند؟ بنظرم هوشِ اونها تا به سنی، یه هوشِ ماوراییه.

 

  • ۲۲ خرداد ۰۲ ، ۰۰:۳۷
  • سپیده هستم

افغانستانی‌ها یه نوشیدنی دارن که اسمشو یادم نیست، تا حالا هم نخوردم اما بنظرم باید خوشمزه بیاد آخه خیلی خوشرنگه.
چای سبز و شیر رو با چند تا چیز دیگه که یادم نیست مخلوط میکنن و یه نوشیدنی صورتی‌رنگ ملیح تحویل می‌دن.😋
یه سالی میشه با این نوشیدنی به لطفِ دیدنِ یه مستندِ افغانستانی آشنا شدم. هربار خواستم دست بجنبونم تنبلیم اومد. امشب ولی وقتی بچه‌ها لالاییدن دست بکار شدم و درست کردم😄 اما نصفه🤪 فقط چای سبز و شیر🥲 همونم جاتون خالی خیلی چسبید😋 تازه با ۳تا قند.
مصرف قندم زده بالا🤨 خیلی هم زده بالا😖 فک کنم امروز ده تایی خوردم🙁
 

  • ۲۲ خرداد ۰۲ ، ۰۰:۳۰
  • سپیده هستم

جوریکه من تحلیل کرده بودم به این نتیجه رسیده بودم که:«بچه دوم باید زودتر حرف بزنه چون در معرض گپ و گفت بیشتریه»

اونجوری که آقای گفتاردرمانگر بهم گفت:«بچه دوم دیرتر حرف میزنه چون الگوش بچه اوله»

اینجوری که بعد معاینه، تو خونه دقت کردم به حرف زدناشون کلا ناامیدی منو در برگرفت:

-لَسااا بگو مِس‌قاااب.
-چی مامان؟ چی بگه؟
-مِس قاااب.
-مسواک عزیزم، مِس‌واااااک
-مِس‌کااااب
-مامان‌جان🤦🏻‍♀🙄

  • ۱۹ خرداد ۰۲ ، ۰۴:۴۹
  • سپیده هستم

ساعت رو تنظیم کردم برای ۳:۳۰ دقیقه صبح.
برام نوشت: «۶ساعت و ۵۲ دقیقه باقی‌مونده.»
انگار دنیا رو بهم داده باشن. ۶ساعت و پنجاه و دو دقیقه😍 خب خیلیه که. خیلی ممنون.😄

طفلک خوابه، طفلم خودش می‌خوابه و به من کاری نداره.
منم برم بخوابم که نیازمند شدید خوابی عمیقم.🥱😴 البته اگه بذارن🙄🫠😒

  • ۱۷ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۰۰
  • سپیده هستم

چقدر گَسیه چای سبز رو کم دارم... همت دم کردنش رو کی داره

  • ۱۶ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۱۷
  • سپیده هستم

خوش‌خیالِ ساده، رفته تو دفترش نوشته«خشم- چله ترک این عادت». هنوز جوهر لعنتی خودکار خشک نشده بود که حمله از هر سو آغاز شد.
#خوش‌‌خیال‌ساده خودمم.😒
#خشم هم ترک شدنی نیست؛ اصلن شدنی نیست با این‌ اوضاع. منصرف الی‌الابد🤦🏻‍♀

 

  • ۱۶ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۱۶
  • سپیده هستم

گاهی همراهی در نبودِ آدم‌هاست؛

مثلن یکی بگه:«دیگه نمی‌خوام باشم.»

تو هم بگی:«باشه، نباش؛ هرجا میری خوش باش.»

  • ۱۵ خرداد ۰۲ ، ۰۵:۴۵
  • سپیده هستم
برای زندگی می‌نویسم